آلتی که بدان پوست فندق شکسته و مغز بیرون آورند. (یادداشت مؤلف) ، آنکه بوسه بر زیبایان زند. نعت فاعلی مرخم از فندق شکستن به معنی بوسه زدن: ما به بوسه بر لب ساقی شده فندق شکن او فغان زآن پستۀ شکّرفشان انگیخته. خاقانی. ، نیز به معنی خود بوسه است: من کیم کز شکر و پستۀ تو بوس فندق شکنت نارم جست. خاقانی
آلتی که بدان پوست فندق شکسته و مغز بیرون آورند. (یادداشت مؤلف) ، آنکه بوسه بر زیبایان زند. نعت فاعلی مرخم از فندق شکستن به معنی بوسه زدن: ما به بوسه بر لب ساقی شده فندق شکن او فغان زآن پستۀ شکّرفشان انگیخته. خاقانی. ، نیز به معنی خود بوسه است: من کیم کز شکر و پستۀ تو بوس فندق شکنت نارم جست. خاقانی
زایل کننده اندوه. ازبین برندۀ غم و غصه: هم او میگسار است و هم چنگ زن هم اوچامه گویست و انده شکن. فردوسی. یکی پای کوب و دگر چنگ زن سدیگر خوش آواز و انده شکن. فردوسی
زایل کننده اندوه. ازبین برندۀ غم و غصه: هم او میگسار است و هم چنگ زن هم اوچامه گویست و انده شکن. فردوسی. یکی پای کوب و دگر چنگ زن سدیگر خوش آواز و انده شکن. فردوسی
آن باشد که دست چپ را مشت کرده و سرانگشت سبابۀ دست راست را به نوعی مابین انگشت وسطی و سبابۀ دست چپ زنند که از آن صدا برآید، چنانکه در میان لولیان و مطربان مستعمل است. (آنندراج). بشکن زدن. رجوع به فندق زنان شود
آن باشد که دست چپ را مشت کرده و سرانگشت سبابۀ دست راست را به نوعی مابین انگشت وسطی و سبابۀ دست چپ زنند که از آن صدا برآید، چنانکه در میان لولیان و مطربان مستعمل است. (آنندراج). بشکن زدن. رجوع به فندق زنان شود